به نام جان عاشقی
این یه هفته که هر شب چشمامو با صدای تپش قلب بابائیت رو هم گذاشتم و هر روز صبح با لبخندش از خواب بیدار شدم لذت و شکرانه حضورش هزاران برابر شده… دخترم … بدون که خیلی لذت بخشه با کسی هم دل وهم خونه بشی که می فهمه تو چی می گی و چی می خوای.. خیلی لذت بخشه تو بازی زندگی هم بازی کسی بشی که قبل از اینکه باهاش عاشقی بکنی خوب شخصیتش رو کند و کاو کرده باشی… وقتی عشق بابا رو حتی تو خریدن نون برای صبحونه مون می بینم و از پشت پنجره اتاق تماشا می کنم چطوری بدو بدو می کنه تا زودتر برسه خونه، وقتی هر روز با حوصله همراهیم میکنه و مهرش رو بهم نشون میده و صبر میکنه تا سوار سرویس بشم… حتی وقتی با نگاهش ازم خداحافظی می کنه با همه وجو...
نویسنده :
مژگان..مامان ديانا
19:42